یادداشت های یک تحلیلگر : عضو تصمیم گیرنده (1)
تنها به عنوان یک انسان (فارق از تمام نقش ها) میتوانم درک کنم و خیلی برایم دور از ذهن نیست که انسانها در زندگی شخصی خود و در تصمیمگیریهایشان بعضی اوقات به جای عضو یکونیم کیلوگرمیِ مغز از قلب یا اعضای دیگری برای مشاوره استفاده کنند. اما در دنیای تحلیلگری همه چیز در ذهن خلاصه میشود. جایی که اگر هیجانی هم هست، یک کنش منطقی برای درک بهتر موقعیت و آینده است. و اینگونه میشود که وارنبافت کسیکه اگر معامله گری در بازارهای مالی را یک دین در نظر بگیریم، به یقین او پیامبر اولوالعزم است، میگوید “ما نیاز نداریم که از بقیه باهوش تر باشیم تنها نیاز داریم منضبط تر باشیم”. دیشب قانونی در سازمان بورس رونمایی شد که تقریبا یقین حاصل کردم مغز در طبقه تاثیر گذاری در این کشور به کالایی زینتی تبدیل شده است. و تصمیمات حتی در رده های خیلی بالا اگر خیلی تصمیمات خوش شانسی باشند، حداکثر از احساسات نشات میگیرند و گرنه هم که…
پردهی اول
حجم مبنای بالا و دامنه نوسانی 2 درصد تراژدی-کمدی عجیبی است برای بازار سرمایه. ابتدا شاهد خروج سرمایه هستیم، زیرا به طور معمول مردم از قوانین محدود کننده در بازار های مالی استقبال نمیکنند. (مثلا محدودیت میزان خرید ارز در بازار ارز) پس صف های فروش تشکیل خواهد شد. به جمعیت همیشه در صف حالا باید نوسانگیران که جزو لاینفک هر بازار مالی و یکی از اساسیترین ارکان این بازار هستند را هم اضافه کنید. این قشر زحمتکش در واقع با افزایش نقدشوندگی بازار نقش حیاتی را در تنظیم واقعی قیمت عرضه و تقاضا بازی میکنند. براستی اگر نوسانگیران نباشند عملا اسپرد قیمت عرضه و تقاضا زیاد میشود. و به نوعی نقدشوندگی بازار به شدت افت خواهدکرد و راه برای دست های بزرگ تر و کثیف تر باز خواهدشد. تا این لحظه دو قشر در صف فروش داریم؛ نوسانگیران و مردم ترسیده پس صف ها سنگین میشوند. در نتیجه این چرخه معیوب باز مردم بیشتری میترسند. و به صف ها هجوم خواهند آورد.
پردهی دوم
در یک روز معمولی خریداران حقیقی عمدتا یا افراد بلند مدتی و میانمدتی یا نوسانگیران هستند. که خب این بازار برای نوسانگیران جذابیتی ندارد. و خریداران با چشم انداز بلندتر هم با دیدن صف های فروش گسترده صبر میکنند، تا قیمت افت بیشتری انجام دهد. زیرا آنان صبر ایوب دارند و طمع لایتناهی! البته اگر از حق نگذریم تا اینجا مشکل در مرحله قابل مدیریت و شاید حتی در جنبه هایی مثبت باشد.(بالاخره همه میدانیم سهام باد شده هم در بازار زیاد است )اما دقیقا همینجاست که فرمول بی خردی با ورود جناب حجم مبنای جدید تکمیل میشود. حالا که صف فروش سنگین شده و خریدار نیست. پس معامله ای هم نیست. طبیعتا نمادها کم حجم میشوند. نتیجتا حجم مبنا پر نمیشود. و قیمت پایانی افت نمیکند! فردا جمعیت بیشتری نیاز به فروش دارند. پس صف ها سنگینتر میشوند. و جمعیت کمتری جرئت خرید دارند پس معالات وارد گره میشود.
پردهی سوم
عملا بازار وارد یک اصلاح فرسایشی بینهایت کند میشود. و مردمی که میبینند قیمت نه بالا میرود که نقد کنند و نه پایین می آید که جذاب شود برای سرمایه گذاری و در عین حال اما تورم افسارگیسخته هرچه بیشتر و هرجه سریعتر همه چیز را گران میکند دوباره پول هایشان را برمیگردانند سمت بانک ها و بانک ها هم میبرند سمت ربا ( ببخشید منظورم همان وام با بهره اسلامی!! ) و ساختمان و ارز و در نهایت تورم.
جمع بندی
همه ی این ها را گفتم تا بگویم لطفا همه سعی کنیم( چه به عنوان مسئول و چه به عنوان فقط یک انسان! ) عضوتصمیم گیرنده در ما مغز باشد تا با سرمایه و جان مردم بازی نکنیم جایگاهی که ما داریم اگر رفیع است به واسطهی کوه مسئولیت هایی است که رویش ایستادهایم و نه هیچ چیز دیگری خلاص
یک نظر