بحران معنا: مقایسه انسان قرن بیستویکم با گاو
ترکیب تحولات بنیادین تاریخ بشر از مشاهده هایی بسیار ساده و انسانهایی بسیار عمیق شکل گرفته است. سقوط سیب برای نیوتون در مقام الهامی برای تغییر مسیر بشریت بود. داستان اسب خسته و آغوش نیچه سرآغاز تحول یکی از بزرگترین فلاسفهی بشر بود. و این گسترهی الهام از طبیعت همچنان جاری است.
تنها باید بایستیم و به اطرافمان نگاه کنیم. همچنان که دیگران توانستند ازین ایستادن، نگریستن و تفکر کردن مسیر حیات خود و بشر را تغییر دهند. و به راستی اگر چنین نکنیم تفاوت انسان با حیوان در چیست ؟
گاو ها شیر مدهند چون تنها کاری که میتوانند انجام بدهند شیر دادن است ما هم کار میکنیم و دوشیده میشویم و از خودمان سوال نمیپرسیم برای چه ؟ به حقیقت در یک تسلسل بی معنایی و بیفکری همچنان چرخیدن را کار کردن را و فکر نکردن را ، راحت ترین راه میدانیم تنها با این تفاوت که توانایی هایمان محدود به تولید شیر نیست. البته نباید از حق گذشت جامعهی گاوها از جامعهی قرن بیست و یکم انسان ها بسیار انسانی تر است. به راستی هیچ گاوی بیشتر شیر نمیدهد تا گاوهای دیگر را بیکار کند و به کشتارگاه بفرستد. حال آنکه در هر من موفق میشوم انسان خودمحور قرن بیست ویکمی یک نخواهم گذاشت تو موفق بشوی بزرگتر مستتر است. و هیچ گاوی تا به حال شیر خود را احتکار نکرده است. تا بازار مصرف شیر را در قیمت های بالا نگه دارد حال آنکه ما صدها تن گندم و غلات را آتش میزنیم تا سالانه نه میلیون انسان از گشنگی جان بدهند. و خیلی بیانصافی است اگر بگوییم گاوهای هولشتاین گاوهای برانگوس را برای رنگ پوستشان مورد تحقیر قرار میدهند. راستی چه کسی شنیده است افسانه خونین جنگ جهانی گاو ها را با هشتاد و پنج میلیون تلفات ؟
در یک نگاه جمعی انسان بدون تفکر و معنا میشود گاوی با توانمندی های بیشتر اما انسانیتی به مراتب کمتر. هم نژادهایش را تحقیر و سلاخی میکند برای همه جهان آرزوی موفقیت میکند و در همان زمان تمام تلاشش را برای نابودی دیگران به کار میبندد. طبیعت را با تمام سرعت نابود میکند. و سرآخر یا گونه خودش را منقرض میکند یا آنقدر از انسان بودن دور میشود که دیگر انسان نیست. شاید برای همین بود که نیچه میگفت آن هایی که با هیولاها می جنگند،باید مراقب باشندکه در این کار، خود به هیولا بدل نشوند
خوشبختانه یا بدبختانه در میان چرخیدن انسان در دور باطل نابودی خودش طبیعت این مادر بخشندهی آزردهی گونهی انسان هر از چندگاهی برای ما سرعتگیرهایی را ایجاد میکند تا شاید ازین دور خود تخریبی با شعار موفقیت دست برداریم و لحظهای به معنای عمیق زندگی و انسان بودن فکر کنیم. قرنطینه احتمالا بالاترین کاری بود که طبیعت میتوانست انجام دهد تا ما کمی فکر کنیم.
باید معنایی برای زندگی جست؟ اما چگونه معنایی که مرگ، قرنطینه، جنگ، سیل و تنهایی و … آن را از ما دریغ نکند و با آن معنا زندگی همهی انسان ها زیباتر شود بشر یکبار یاوه های موفقیت و … را آزمود همچنان که در تاریخ از صدها مکتب دیگر هم ناامید شد این نیز در نهایتش گشایشی نیست. به معنایی فکر کنید که تاریخ مصرف نداشته باشد.